ضرب المثل از خجالت آب شد

ویکی ناز

آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 2235
کل نظرات : 763
آمار کاربران
افراد حاضر : 5
تعداد اعضا : 391

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 1,277
باردید دیروز : 1,462
گوگل امروز : 0
گوگل دیروز : 3
بازدید هفته : 1,277
بازدید ماه : 9,351
بازدید سال : 80,842
بازدید کلی : 5,980,741
جستجو

کدهای اختصاصی

آخرین مطالب ارسالی

 

ويژه اشخاصي با سليقه اي خاص و سخت پسند

طراحي بي نظير و زيبا براي مشكل پسندان

آيا به دنبال ساعت خاص و منحصر به فرد هستيد ؟

بهترین کادو برای کسی که دوستش دارید

در رنگ های متنوع

                                                            

قيمت با تخفيف ويژه فقط 15.000 تومان

  اول کالا را دریافت کنید ،سپس مبلغ ان را به مامور پست بدهید


 

 

ساعت مچی دخترانه مدل پاریس!!!یکی از زیباترین و بهترین ساعت های مچی دخترانه عرضه شده در سال جدید است که طراحی خیره کننده آن طرفداران بسیاری را جذب کرده است

بسیار زیبا و شیک

در رنگ های متنوع

رنگ مورد نظر خود را هنگام ثبت سفارش انتخاب نمایید

قیمت فقط : ۱۵,۰۰۰ تومان

اول کالا را دریافت کنید ،سپس مبلغ ان را به مامور پست بدهید


 

 

 

ضرب المثل از خجالت آب شد




آدمي را وقتي خجالت و شرمساري دست دهد، بدنش گرم مي شود و گونه هايش سرخي مي گيرد. خلاصه عرق شرمساري که ناشي از شدت و حدت گرمي و حرارت است از مسامات بدنش جاري مي گردد.

 

عبارت بالا گويان آن مرتبه از شرمندگي و سرشکستگي است که خجلت زده را ياراي سربلند کردن نباشد و از فرط انفعال و سرافکندگي سر تا پا خيس عرق شود و زبانش بند آيد. اما فعل "آب شدن" که در اين عبارت به کار رفته ريشه تاريخي دارد و همان ريشه و واقعه تاريخي موجب گرديده که به صورت ضرب المثل درآيد:

 

بايزيد بسطامي و يا بگفته شيخ فريدالدين عطار: «آن سلطان العارفين، آن برهان المحققين، آن پخته جهان ناکامي، شيخ وقت ابويزيد بسطامي رحمةالله عليه» در شهر بسطام و در خانداني زاهد و پرهيز گار ديده به جهان گشود. در بدايت حال روزي قرآن تلاوت مي کرد، به سوره لقمان و اين آيه رسيد که حق تعالي مي فرمايد: "مرا و پدر و مادرت را شکر و سپاس گوي". بي درنگ به خدمت مادر شتافت و عرض کرد: "من در دو خانه کدخدايي چون کنم؟ اين آيت بر جان من آمده است. يا از خدا خواه تا همه آن تو باشم. يا مرا بخدا بخش تا همه آن او باشم"، مادر گفت: "ترا در کار خدا کردم و حق خود بتو بخشيدم."

 

«پس بايزيد از بسطام رفت و سي سال در شام و عراق مي گشت و رياضت مي کشيد. يک صد و سيزده و به روايتي يک صد و سه پير را خدمت کرد و فايده برد که از آن جمله امام ششم شيعيان حضرت امام جعفر صادق (ع) بوده است. روزي حضرت صادق (ع) در حجره اش به بايزيد فرمود: "آن کتاب را به من ده" عرض کرد: "کدام کتاب؟" فرمود: "کتابي که بر روي طاقچه است." شيخ گفت: "کدام طاقچه؟"حضرت صادق (ع) فرمود: "حجره من بيش از يک طاقچه ندارد و تو چگونه آن طاقچه را تا کنون نديدي؟" بايزيد عرض کرد: "من اينجا به نظاره نيامدم. مرا با طاقچه و رواق چکار؟" امام صادق (ع) فرمود: " چون چنين است باز بسطام رو که کار تو تمام شد ".

 

بايزيد به بسطام رفت و هفت بار او را از بسطام بيرون کردند. زيرا سخنانش در حوصله اهل ظاهر نمي گنجيد. شيخ مي گفت: "چرا مرا بيرون مي کنيد؟" هر بار جواب مي دادند: "تو مرد بدي هستي". و شيخ مي گفت: " خوشا شهري که بدش من باشم". خلاصه مقام او در طريقت به جايي رسيد که مي گويند ذوالنون مصري مريدي به خدمتش فرستاد  و پيغام داد: "همه شب مخسب و به راحت مشغول نباش که قافله رفت."

 

شيخ جواب داد: "مرد تمام آن باشد که همه شب خفته بود و بامداد پيش از نزول قافله به منزل فرو آمده باشد." ذوالنون چون اين بشنيد بگريست و گفت: «مبارکش باشد که احوال ما بدين درجه نرسيده است.» بايزيد در سال 261 هجري به سن 73 سالگي در بسطام درگذشت و همانجا مدفون گرديد.

 

شگفتا که قبرش در جايي (بدون صندوق و مقبره) و گنبد و بارگاهش در جايي ديگر است که مي گويند سلطان محمد اولجايتو در نبش قبر و انتقال جسدش به زير گنبدي که ساخته بود تقريباً نظير همان خوابي را ديد که پس از اتمام بناي گنبد چمن سلطانيه، حضرت علي بن ابيطالب (ع) را در خواب ديده بود.

بايزيد بسطامي به سلطان مغول در عالم رؤيا گفت: "من تحت السمأ را دوست دارم. حال که خاک قبر حجابي بين من و آسمان شده، تو ديگر گنبد و بارگاه را حجاب دوم قرار مده. اجر تو قبول و طاعتت مقبول باد."

 

نقل کردند که شبي ذوق عبادت در خود نديد، خادم را گفت: "مگر در خانه چيزي مانده است که دل مشغولي دهد؟" خادم خانه را گشت، خوشه اي انگور يافت. بايزيد گفت: "ببريد به کسي دهيد که خانه ما دکان بقالي نيست!" چون خوشه انگور را از خانه بيرون بردند؛ وقتش خوش شد و ذوق عبادت يافت. خلاصه مقام زهد و تقواي بايزيد بسطامي به جايي رسيد که گبري را گفتند: "مسلمان شو." جواب داد: "اگر مسلماني اين است که بايزيد مي کند، من طاقت آن را ندارم و نتوانم کرد. اگر اين است که شما مي کنيد، اصلاً به دين احتياج ندارم!"

 

نقل است روزي مريدي از حيا و شرم مسئله اي از وي پرسيد. شيخ جواب آن مسئله را چنان مؤثر گفت که درويش آب گشت و روي زمين روان شد. در اين موقع درويشي وارد شد و آبي زرد ديد. پرسيد : "يا شيخ، اين چيست؟" گفت: "يکي از در درآمد و سؤالي از حيا کرد. من جواب دادم. طاقت نداشت چنين آب شد از شرم." به قول علامه قزويني: "گفت اين بيچاره فلان کس است که از خجالت آب شده است." اين عبارت از آن تاريخ بصورت ضرب المثل درآمد و در مواردي که بحث از شرم و آزرم به ميان آيد از آن استفاده و به آن استناد مي شود.


درباره : شعر و داستان , داستان ضرب المثلها ,
امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : zarbol masal , ضرب المثل , ضربالمثلهای جدید , ضرب المثل از خجالت آب شد , ضرب المثل 92 ,
بازدید : 329
تاریخ : چهارشنبه 30 بهمن 1392 زمان : 12:59 | نویسنده : ESMAIL | نظرات (1)

مطالب مرتبط

ارسال نظر برای این مطلب

این نظر توسط تور تایلند در تاریخ 1394/02/29 و 13:59 دقیقه ارسال شده است

با سلام و سپاس بسیار عالی بود مرسی


کد امنیتی رفرش


اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد


خبرنامه
براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود