داستان کوتاه آموزنده خرداد ۹۲

ویکی ناز

آمار سایت
آمار مطالب
کل مطالب : 2235
کل نظرات : 763
آمار کاربران
افراد حاضر : 102
تعداد اعضا : 391

کاربران آنلاین

آمار بازدید
بازدید امروز : 1,286
باردید دیروز : 73
گوگل امروز : 0
گوگل دیروز : 6
بازدید هفته : 1,286
بازدید ماه : 3,008
بازدید سال : 124,665
بازدید کلی : 6,024,564
جستجو

کدهای اختصاصی

آخرین مطالب ارسالی

 

ويژه اشخاصي با سليقه اي خاص و سخت پسند

طراحي بي نظير و زيبا براي مشكل پسندان

آيا به دنبال ساعت خاص و منحصر به فرد هستيد ؟

بهترین کادو برای کسی که دوستش دارید

در رنگ های متنوع

                                                            

قيمت با تخفيف ويژه فقط 15.000 تومان

  اول کالا را دریافت کنید ،سپس مبلغ ان را به مامور پست بدهید


 

 

ساعت مچی دخترانه مدل پاریس!!!یکی از زیباترین و بهترین ساعت های مچی دخترانه عرضه شده در سال جدید است که طراحی خیره کننده آن طرفداران بسیاری را جذب کرده است

بسیار زیبا و شیک

در رنگ های متنوع

رنگ مورد نظر خود را هنگام ثبت سفارش انتخاب نمایید

قیمت فقط : ۱۵,۰۰۰ تومان

اول کالا را دریافت کنید ،سپس مبلغ ان را به مامور پست بدهید


 

 

 

داستان کوتاه آموزنده خرداد ۹۲




داستان کوتاه قهوه مبادا:

با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم…
بسمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند… و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفا… دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا…

سفارش‌شان را حساب کردند، و دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند… از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی…آدم‌های دیگری وارد کافه شدند…دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند…

سفارش بعدی هفت‌ تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل… سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا…همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم،

مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت… با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟خیلی ساده‌ ست! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می‌خرند…سنت قهوه‌ی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد…

بعضی‌ جاها هست که شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید،بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید…نتیجه اخلاقی:گاهی لازمه که ما هم کمی سخاوت بخرج بدهیم و قهوه مبادا… ساندویچ مبادا…

آب میوه مبادا… لبخند مبادا و مباداهای دیگر… که دل خیلی ها از اونا می خواد… و چشم انتظارند… که ما همت نموده و قدمی در سرزمین صورتی محبت و عشق بگذاریم …و به موجودات زنده… و بخصوص به انسانهای امیدوار و آرزومند توجهی کنیم…

درباره : شعر و داستان , داستان پند آموز ,
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : داستان آموزنده و پندآموز , داستان کوتاه آموزنده اردیبهشت 92 , داستان کوتاه خرداد 92 , داستان کوتاه مفهومی , داستانک آموزنده ,
بازدید : 549
تاریخ : شنبه 21 اردیبهشت 1392 زمان : 18:04 | نویسنده : ESMAIL | نظرات (0)

مطالب مرتبط

ارسال نظر برای این مطلب


کد امنیتی رفرش


اطلاعات کاربری

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد


خبرنامه
براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود